Загрузка...

چگونگی تصنیف گلستان سعدی | How to compose Golestan Saadi

چگونگی تصنیف گلستان | سعدی شیرازی

یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمرِ تلف‌کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سَراچهٔ دل به الماسِ آبِ دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:

هر دم از عمر می رود نفَسی

چون نگه می‌کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روز دریابی

خَجِل آن کس که رفت و کار نساخت

کوسِ رحلت زدند و بار نساخت

خواب نوشین بامداد رَحیل

باز دارد پیاده را ز سبیل

هر که آمد عمارتی نو ساخت

رفت و منزل به دیگری پرداخت

وآن دگر پخت همچنین هوسی

وین عمارت به سر نبرد کسی

یار ناپایدار دوست مدار

دوستی را نشاید این غَدّار

نیک و بد چون همی بباید مُرد

خنک آن کس که گوی نیکی برد

برگ عیشی به گور خویش فرست

کس نیارد ز پس ز پیش فرست

عمر برف است و آفتابِ تَموز

اندکی ماند و خواجه غِرّه هنوز

ای تهی‌دست، رفته در بازار

ترسمت پُر نیاوری دستار

هر که مزروع خود بخورد به خِوید

وقت خرمنْش خوشه باید چید

بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیدم که در نشیمنِ عُزلت نشینم و دامنِ صحبت، فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و مِن‌بعد پریشان نگویم.

زبان بریده به کنجی نشسته صُمٌّ بُکمٌ

به از کسی که نباشد زبانش اندر حُکم

تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جَلیس، به رسم قدیم از در در‌آمد. چندان که نشاطِ مُلاعبت کرد و بساطِ مُداعِبت گسترد، جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت:

کنونت که امکان گفتار هست

بگو ای برادر به لطف و خوشی

که فردا چو پیک اجل در رسید

به حکم ضرورت زبان در کَشی

کسی از متعلقان مَنَش بر حَسَب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم، که بقیتِ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مُجانِبت پیش. گفتا: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادتِ مألوف و طریقِ معروف که آزردن دوستان جهل است و کَفّارتِ یَمین، سهل و خلاف راه صواب است و نقص رای اُولوالالباب؛ ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.

زبان در دهان ای خردمند چیست؟

کلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی

که جوهر فروش است یا پیله ور؟

اگرچه پیش خردمند خامُشی ادب است

به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی

دو چیز طَیرهٔ عقل است؛ دم فرو بستن

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

فی الجمله زبان از مکالمهٔ او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاورهٔ او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.

چو جنگ آوری با کسی برستیز

که از وی گزیرت بود یا گریز

به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج‌کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت بَرْد آرمیده بود و ایام دولت وَرْد رسیده.

پیراهنِ برگ، بر درختان

چون جامهٔ عیدِ نیک‌بختان

اول اردیبهشتِ ماهِ جلالی

بلبل گوینده بر منابرِ قُضبان

بر گل سرخ از نم اوفتاده لَآلی

همچو عرق بر عِذار شاهد غَضبان

---------------------------------------------------------

شرح دیباچه گلستان سعدی
دیباچه سعدی
دیباچه گلستان
نثر مسجع
گلستان سعدی
سعدی شیرازی
شیخ اجل
سعدی خوانی
مراقبه و مکاشفه سعدی
زندگینامه سعدی
شعر سعدی
مسجع
شعرهای سعدی
سهل ممتنع
سعدیه شیراز
شیراز
ابرو بادو مه خورشید فلک در کارند
بهترین های سعدی
سعدی شناسی
سعدی و حافظ
غزلیات سعدی
سعدی و سفر
بوستان سعدی
گلستان سعدی
کلیات سعدی

#چگونگی_تصنیف_گلستان #سعدی #سعدی_خوانی #گلستان_سعدی #بوستان_سعدی #کلیات_سعدی

Видео چگونگی تصنیف گلستان سعدی | How to compose Golestan Saadi канала Dr. jafar mohammadi
Страницу в закладки Мои закладки
Все заметки Новая заметка Страницу в заметки