دومان رادمهر: نبرد واژه ها، اقوام ایرانی یا ملتهای ایران؟!
مبارزه جنبشها برای احقاق حقوق مورد نظر خود محدود به اعتراضات خیابانی نیست. در کنار آن، جبههها و نبردهای دیگری است که برای رسیدن به هدف باید در آنها نیز پیروز شد. رقابت گفتمانی، جنگ روایتها و نبرد واژهها از جمله مهمترین آنهاست. این موارد درواقع اجزا نرم افزاری تشکیل دهندهی تبلیغات هستند که وقتی با امکانات رسانهای ترکیب میشوند، جنگ رسانهای نامیده میشوند. هدف از جنگ رسانهای، تاثیرگذاری بر افکار عمومی است. به عبارت دیگر، تغییر ذهنیت مردم برای کسب مشروعیت برای اهداف و نمادهای جنبش از یک طرف و از طرف دیگر، سلب مشروعیت از مخالفان و حریفان.
کلمات، واژهها و عبارات به دلیل بار معنایی مثبت و منفی در خود، در حقیقت سلاح مورد استفاده در این نبرد هستند. استفاده از یک واژهی خاص برای پدیدهی معین علاوه بر رساندن منظور گوینده، برای ارزشگذاری آن پدیده و القا آن ارزش به اذهان عمومی نیز کاربرد دارد. برای مثال به دو واژهی «استقلال» و «تجزیه» دقت کنید. هر دوی این کلمات برای جدایی یک منطقه از یک کشور استفاده میشود. اما استفاده از کلمهی محبوب و پرمعنای استقلال، این جدایی را بسیار لازم و مطلوب جلوه میدهد در حالیکه تجزیه بار منفی دارد و یک اتفاق بد برای یک چیز خوب را القا میکند. تکرار این کلمات در طولانی مدت، قضاوت مردم نسبت به آن پدیده را مثبت ویا منفی میکند؛ مشروعیتش را در اذهان مردم کم و زیاد؛ و درعمل جسارت و حمایت آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. به نظر گرامشی (جامعه شناس ایتالیایی 1891-1937)، زبان بی طرف نیست. در واقع گروه حاکم در کنار قوانین، سیستم آموزشی و دستگاه تبلیغاتی، از زبان نیز به طور غیرمستقیم برای ایجاد سلطه (هژمونی) فرهنگی استفاده میکند. زبان وسیله ایست که با گزینش کلمات آن میتوان افکار عمومی را شکل داد و در نهایت ارزشها و هنجارهای صاحبان قدرت را به وجدان عمومی تبدیل کرد.
نبرد بر روی عنوانهایی که برای گروههای جمعیتی مختلف در ایران بکار برده میشود؛ یعنی ملت، ملیت، اتنیک، قوم و یا مردم نیز از این مسئله ناشی میشود. بطوریکه جدل بر روی این عناوین پای ثابت تمام بحثهای مربوط به مسئله ملی در ایران است. هرکدام از این کلمات بار ارزشی و حقوقی مخصوص به خود را القا میکنند برای همین هم نیروهای دمکرات و هم فاشیستها بر روی این کلمات حساس هستند. برخی ایران را تک ملتی و برخی دیگر آن را کثیرالمله میگویند. برخی برای تورکها واژهی قوم را بکار میبرند و برخی دیگر از ملت یا ملیت استفاده میکنند.
قبل از اینکه به تعریف این واژهها بپردازیم، باید دقت کرد که ما اینجا در مورد علوم دقیقه چون ریاضی صحبت نمیکنیم. در ریاضی همه چیز تعریف دقیق و جهان شمول خود را دارد ولی در علوم انسانی مخصوصا در بحث ترمینولوژی/واژه شناسی، مرز چندان شفافی بین تعاریف و معانی وجود ندارد. این واژهها ممکن است در طول تاریخ تعریف و بار معنایی متفاوتی داشتهاند؛ معنای لغوی و اصطلاحی آنها میتواند فرق کرده باشد، در کانتکستهای مختلف در معانی مختلف بکار برده شوند و یا اینکه در زبانهای مختلف بار ارزشی یکسانی نداشته باشند. آنچه که ما در اینجا تمرکز خواهیم کرد بیشتر معنای اصطلاحی و امروزین این واژهها در کانتکست سیاسی است.
ملت
میشود گفت که تعریف مشخصی برای ملت در اسناد حقوقی وجود ندارد. با اینحال در حقوق بینالمل که برپایه دولت-ملت پایهگذاری شده است، ملت عملا به گروهی از مردم اطلاق میشود که داری دولت است و از سوی آن دولت نمایندگی میشود. در سازمان ملل و منشور آن به طور تلویحی مردمی که تحت حاکمیت یک دولت/حکومت قرار دارند به عنوان ملت نامیده میشوند. بنابراین تمام حق و حقوقی که در سازمان ملل و اسناد آن برای «ملت» در نظر گرفته شده، معمولا مربوط به شهروندان دولت/حکومتهای عضو این سازمان است. برای مثال، اگر در چنین محفلی از ملت تورک ایران یا ملت آذربایجان جنوبی نام ببریم، میتواند موجب سوتفاهم شود. زیرا در آن کانتکست ملت ایران، ملت تورک (تورکیه) و ملت اذربایجان در لیست دولت-ملتهای موجود هستند و دولتی بنام تورکهای ایران وجود ندارد.
آنچه تا اینجا درباره "ملت" گفته شد مربوط به کانتکست حقوق بین الملل است که در ادبیات سیاسی به تعریف فرانسوی (رویکرد تمدنی) معروف است و البته نارساییهای خود را دارد. به عنوان مثال، اهالی آذربایجان شمالی بدلیل اینکه صاحب دولت هستند، ملت نامیده میشوند ولی بخش دیگر همان مردم با همان نام، فرهنگ، زبان و تاریخ مشترک که در جنوب ارس ساکن هستند و از قضا سه چهار برابر جمعیت طرف شمالی هستند، بنا به این تعریف، ملت محسوب نمیشوند!
در مقابل تعریف فرانسوی، تعریف آلمانی ( رویکرد فرهنگی) قرار دارد که این نارسایی را به نوعی حل میکند. در تعریف آلمانی ملت در چارچوب مشارکت فرهنگی-روانی معنا پیدا میکند. یعنی عناصر مشترک مانند فرهنگ، زبان و نیز خودآگاهی مردم در احساس تعلق به آن عناصر، آن مردم را تبدیل به ملت میکند. به عبارت دیگر، در تعریف فرانسوی اول دولت ایجاد میشود و بعد ملت بوجود میآید ولی در تعریف آلمانی اول ملت شکل میگیرد و بعد دولت خود را تاسیس میکند.
جالب است بدانیم که در شکلگیری این تعریفها، به وقت خودش ساختار جمعیتی و منافع دو دولت آلمان و فرانسه نقش بسیار موثری داشتهاند. به طوریکه تاکید تعریف فرانسوی بر روی دولت و نه فرهنگ، بیشتر به این دلیل بوده که فرانسه در طول تاریخ دارای جامعه چند فرهنگی بوده است و تاکید بر دولت مشترک به نوعی به توجیه یکپارچگی فرانسه کمک میکرده است.
Видео دومان رادمهر: نبرد واژه ها، اقوام ایرانی یا ملتهای ایران؟! канала tribunpluse
کلمات، واژهها و عبارات به دلیل بار معنایی مثبت و منفی در خود، در حقیقت سلاح مورد استفاده در این نبرد هستند. استفاده از یک واژهی خاص برای پدیدهی معین علاوه بر رساندن منظور گوینده، برای ارزشگذاری آن پدیده و القا آن ارزش به اذهان عمومی نیز کاربرد دارد. برای مثال به دو واژهی «استقلال» و «تجزیه» دقت کنید. هر دوی این کلمات برای جدایی یک منطقه از یک کشور استفاده میشود. اما استفاده از کلمهی محبوب و پرمعنای استقلال، این جدایی را بسیار لازم و مطلوب جلوه میدهد در حالیکه تجزیه بار منفی دارد و یک اتفاق بد برای یک چیز خوب را القا میکند. تکرار این کلمات در طولانی مدت، قضاوت مردم نسبت به آن پدیده را مثبت ویا منفی میکند؛ مشروعیتش را در اذهان مردم کم و زیاد؛ و درعمل جسارت و حمایت آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. به نظر گرامشی (جامعه شناس ایتالیایی 1891-1937)، زبان بی طرف نیست. در واقع گروه حاکم در کنار قوانین، سیستم آموزشی و دستگاه تبلیغاتی، از زبان نیز به طور غیرمستقیم برای ایجاد سلطه (هژمونی) فرهنگی استفاده میکند. زبان وسیله ایست که با گزینش کلمات آن میتوان افکار عمومی را شکل داد و در نهایت ارزشها و هنجارهای صاحبان قدرت را به وجدان عمومی تبدیل کرد.
نبرد بر روی عنوانهایی که برای گروههای جمعیتی مختلف در ایران بکار برده میشود؛ یعنی ملت، ملیت، اتنیک، قوم و یا مردم نیز از این مسئله ناشی میشود. بطوریکه جدل بر روی این عناوین پای ثابت تمام بحثهای مربوط به مسئله ملی در ایران است. هرکدام از این کلمات بار ارزشی و حقوقی مخصوص به خود را القا میکنند برای همین هم نیروهای دمکرات و هم فاشیستها بر روی این کلمات حساس هستند. برخی ایران را تک ملتی و برخی دیگر آن را کثیرالمله میگویند. برخی برای تورکها واژهی قوم را بکار میبرند و برخی دیگر از ملت یا ملیت استفاده میکنند.
قبل از اینکه به تعریف این واژهها بپردازیم، باید دقت کرد که ما اینجا در مورد علوم دقیقه چون ریاضی صحبت نمیکنیم. در ریاضی همه چیز تعریف دقیق و جهان شمول خود را دارد ولی در علوم انسانی مخصوصا در بحث ترمینولوژی/واژه شناسی، مرز چندان شفافی بین تعاریف و معانی وجود ندارد. این واژهها ممکن است در طول تاریخ تعریف و بار معنایی متفاوتی داشتهاند؛ معنای لغوی و اصطلاحی آنها میتواند فرق کرده باشد، در کانتکستهای مختلف در معانی مختلف بکار برده شوند و یا اینکه در زبانهای مختلف بار ارزشی یکسانی نداشته باشند. آنچه که ما در اینجا تمرکز خواهیم کرد بیشتر معنای اصطلاحی و امروزین این واژهها در کانتکست سیاسی است.
ملت
میشود گفت که تعریف مشخصی برای ملت در اسناد حقوقی وجود ندارد. با اینحال در حقوق بینالمل که برپایه دولت-ملت پایهگذاری شده است، ملت عملا به گروهی از مردم اطلاق میشود که داری دولت است و از سوی آن دولت نمایندگی میشود. در سازمان ملل و منشور آن به طور تلویحی مردمی که تحت حاکمیت یک دولت/حکومت قرار دارند به عنوان ملت نامیده میشوند. بنابراین تمام حق و حقوقی که در سازمان ملل و اسناد آن برای «ملت» در نظر گرفته شده، معمولا مربوط به شهروندان دولت/حکومتهای عضو این سازمان است. برای مثال، اگر در چنین محفلی از ملت تورک ایران یا ملت آذربایجان جنوبی نام ببریم، میتواند موجب سوتفاهم شود. زیرا در آن کانتکست ملت ایران، ملت تورک (تورکیه) و ملت اذربایجان در لیست دولت-ملتهای موجود هستند و دولتی بنام تورکهای ایران وجود ندارد.
آنچه تا اینجا درباره "ملت" گفته شد مربوط به کانتکست حقوق بین الملل است که در ادبیات سیاسی به تعریف فرانسوی (رویکرد تمدنی) معروف است و البته نارساییهای خود را دارد. به عنوان مثال، اهالی آذربایجان شمالی بدلیل اینکه صاحب دولت هستند، ملت نامیده میشوند ولی بخش دیگر همان مردم با همان نام، فرهنگ، زبان و تاریخ مشترک که در جنوب ارس ساکن هستند و از قضا سه چهار برابر جمعیت طرف شمالی هستند، بنا به این تعریف، ملت محسوب نمیشوند!
در مقابل تعریف فرانسوی، تعریف آلمانی ( رویکرد فرهنگی) قرار دارد که این نارسایی را به نوعی حل میکند. در تعریف آلمانی ملت در چارچوب مشارکت فرهنگی-روانی معنا پیدا میکند. یعنی عناصر مشترک مانند فرهنگ، زبان و نیز خودآگاهی مردم در احساس تعلق به آن عناصر، آن مردم را تبدیل به ملت میکند. به عبارت دیگر، در تعریف فرانسوی اول دولت ایجاد میشود و بعد ملت بوجود میآید ولی در تعریف آلمانی اول ملت شکل میگیرد و بعد دولت خود را تاسیس میکند.
جالب است بدانیم که در شکلگیری این تعریفها، به وقت خودش ساختار جمعیتی و منافع دو دولت آلمان و فرانسه نقش بسیار موثری داشتهاند. به طوریکه تاکید تعریف فرانسوی بر روی دولت و نه فرهنگ، بیشتر به این دلیل بوده که فرانسه در طول تاریخ دارای جامعه چند فرهنگی بوده است و تاکید بر دولت مشترک به نوعی به توجیه یکپارچگی فرانسه کمک میکرده است.
Видео دومان رادمهر: نبرد واژه ها، اقوام ایرانی یا ملتهای ایران؟! канала tribunpluse
Комментарии отсутствуют
Информация о видео
17 августа 2023 г. 19:15:08
00:15:56
Другие видео канала