Загрузка...

Mulla Nasreddin and the Neighbor's Cauldron

داستان کوتاه

✍می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.

چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.

تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی!
و جواب شنید :👌🏻چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد!
🌙⭐️🌙

💥👈🏻این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را نمی خواهیم داشته باشیم .
🌙⭐️🌙

Short Story

✍It is said that Mullah Nasruddin borrowed a pot from his neighbor. A few days later, he returned the pot to him along with a small pot. When the neighbor asked about the story of the extra pot, Mullah said, "Your pot gave birth in our house."

A few days later, Mullah went to the neighbor again to borrow the pot, and the happy neighbor gave Mullah a bigger pot this time, hoping to get him a bigger pot.

For a while, Mullah Nasruddin was not heard from. The neighbor went to the door of Mullah's house and went to his cauldron. Mullah said, "Your pot died while giving birth in our house." The neighbor said, "Except for the

Видео Mulla Nasreddin and the Neighbor's Cauldron канала music4music
Страницу в закладки Мои закладки
Все заметки Новая заметка Страницу в заметки