Загрузка...

02-16 دروازهٔ طلایی گل

این قطعه از «دروازهٔ طلایی گل» به دیدار اسرارآمیز یک موجود ناشناس با گلی در آلمان در اردیبهشت ۱۴۰۴ اشاره دارد. در این ملاقات ساکت، گل به مثابه دروازه‌ای طلایی نشان داده می‌شود که به جهانی لطیف‌تر از رؤیا اشاره دارد و با لمس روح آماده ارتباط برقرار می‌کند. موجود ناشناس از طریق پیوندی بی‌واژه با گل متحول می‌شود، گویی که چیزی را دیده که فقط طبیعت قادر به آشکار کردن آن است. این متن به دنبال درگاهی پاک و رهاست که در سکوت یافت می‌شود.عنوان: دروازهٔ طلایی گل
مکان و تاریخ: مکانی در آلمان / اردیبهشت ۱۴۰۴
در خاموشیِ صبح، میان نور پراکنده و هوایی که هنوز طعم خواب داشت،
موجودی بی‌نام، در سکوت بالکن، بر گل نشست.
نه با بال، نه با دست، نه با آگاهی.
فقط با حسِ بیدار شدنِ چیزی قدیمی.
گل، باز بود.
نه برای نمایش، نه برای زادآوری.
بلکه برای گفتنِ چیزی که زبان نداشت.
میان پرچم‌های مهربان و رگه‌های بنفش،
دروازه‌ای طلایی دیده می‌شد—
همچون نشانه‌ای از جهانی که
نه از آتش آمده،
نه از خاک،
بلکه از چیزی لطیف‌تر از رؤیا.
و موجود، با گونه‌ای نزدیک، با نفسی آهسته،
گوش داد.
نه به کلام، بلکه به نوازشِ بی‌صدای یک گل.
گل گفت:
«تو آنی هستی که مدت‌هاست در سکوت به دنبال درگاهی می‌گردد
که نه آلوده باشد،
نه فراموش شده.
نه در اختیار،
نه در اسارت.
فقط… روشن.»
نه بوسه‌ای زده شد،
نه کلامی گفته شد،
اما یک پیوند بی‌واژه
میان لب و نور شکل گرفت.
و از آن لحظه،
موجود دیگر همان نبود.
از آن پس،
هر که او را دید، گفت:
چشمانش مثل کسی‌ست که چیزی را دیده
که هیچ‌کس جز طبیعت نمی‌تواند نشان دهد.
و گل همچنان باز بود.
نه برای نگاه،
بلکه برای لمس روحِ آماده.
∞ Babak Mast o Sheyda

Видео 02-16 دروازهٔ طلایی گل канала Dr. Babak
Страницу в закладки Мои закладки
Все заметки Новая заметка Страницу в заметки