Загрузка...

چنگیز وثوقی changiz vossoughi(چنگیز وثوقی با موتور گازی در کاخ گلستان - سال 1388)

برای ایفای نقش در این سریال هرروز باید به کاخ گلستان میرفتم.یکروز سرویسی که بدنبال من آمده بود خیلی دیر آمد و وقتی رسید گفت: آقای وثوقی ببخشید دیر کردم.نمیدونید با چه مکافاتی رسیدم اینجا. یکساعت و نیم تو ترافیک دم بازار گیر کرده بودم.برنامه ریز هم مرتب زنگ میزد و میگفت: آقای وثوقی همه منتظر شماییم چرا نمیاین؟ من در جوابش گفتم:همین الان راننده رسید.اینجور که معلومه میگه طرفای بازار ترافیک سنگینیه.او بمن گفت: چون صحنه خارجیه و تو محوطه ی کاخه.تا نور نرفته هرطوری شده خودتونو برسونید.منم به راننده گفتم: تو برو.من خودم با موتور میام. پریدم رو موتور گازیه خودم و دردسرتون ندم.کوچه پس کوچه و پیاده رو و ورودممنوع و خط ویژه رو زیر پا گذاشتم تا رسیدم به کاخ گلستان و چون زانوم رو عمل کرده بودم و پام بخیه داشت و نمی تونستم زیاد پیاده روی کنم به من اجازه دادن با موتور وارد کاخ بشم.وقتی رسیدم به اکیپ فیلمبرداری همه شروع کردن دست زدن و خندیدن.آقای سجاد دستیار گریمور بلند داد زد و گفت:رضا جان موتوریم اومد. برنامه ریز اومد جلو و بمن گفت: صبحونه خوردین؟ گفتم: بله.گفت: پس برید گریم و بعدشم لباس بپوشید.ما چون فکر میکردیم به این زودی نمیاین داریم خورده پلانها رو میگیریم که یکساعتی طول میکشه.استراحت کنید تا خبرتون کنیم.من بعد از گریم و پوشیدن لباس اومدم تو محوطه.یه صندلی ورداشتم و نشستم بغل موتورم رو صندلی تا خبرم کنن.در همین زمان یه عده سیاهی لشکر خانوم که با حجاب اسلامی اون زمان بودن و روبنده داشتن اومدن جلو وخواستن با من عکس یادگاری بگیرن که در ابتدای فیلم میبینید.در همین لحظه سجاد که از اتاق گریم بیرون اومده بود و متوجه شد که سیاهی لشکرا منو دوره کردن و چپ و راست باهام عکس میگیرن.برای اینکه منو از عکس گرفتن اونا نجات بده اومد جلو و بمن گفت: چنگیزجان با این موتوره تو کاخ یه دوری بزن یه فیلم یادگاری بگیرم جالب میشه.منم از رو صندلی بلند شدم و از همه عذرخواهی کردم.شانس آوردیم اونموقع هنوز سلفی گرفتن مد نبود.پریدم رو موتور و یه دوری زدم و رفتم تا ته کاخ و برگشتم.داشتم دور خودم میچرخیدم که برنامه ریز صدام کرد که آقای وثوقی بفرمائید بریم جلوی دوربین همه منتظر شمان.سجاد بمن گفت:برو چنگیز. موتورو بده من نگهش میدارم. گفتم:لازم نکرده سوار میشی میری تو باقالیا و داغونش میکنی بعد اونوقت من باید شب با الاغ برگردم خونه.موتورو قفل و زنجیر کردم و رفتم جلوی دوربین.
چنگیز وثوقی

Видео چنگیز وثوقی changiz vossoughi(چنگیز وثوقی با موتور گازی در کاخ گلستان - سال 1388) канала changiz vossoughi
Страницу в закладки Мои закладки
Все заметки Новая заметка Страницу в заметки